لحظهای با فیلم و فراتر از فیلم?
توجه: این متن فقط یک نقد نیست و هدف از آن، نقدِ صرفا یک فیلم در حیطه پزشکی نمیباشد.??
یک پزشک خوب چگونه پزشکی ست؟ آیا حتما باید پیرو مکتبی خاص یا دارای عقایدی خاصتر باشد که بتوان او را در زمره خوبانِ پزشک جای داد؟
این حکایت فیلمی است به کارگردانی فیلیپ اشتولتسلِ آلمانی؛ نام این اثر هنری «پزشک» یا به زبان انگلیسی «the physican» است که روایت جوانکی بزرگ اندیش و جویای علم است که در دوره قرون سیاه وسطا در اروپا زندگی میکرده است. او خود پادو و شاگرد مردی طبیب مانند بوده و ماجراهای بسیاری بر وی اتفاق میافتاد و تجارب مختلفی کسب میکند، تا آنکه روزی آوازه ای مشهور از خاوران به گوش او میخورد و تصمیم میگرد به شاگردی آن آوازه برسد و از دانش آموختگان آن طبیب بزرگ شود.
حال او در این مسیر با مشکلات و سختی های بسیاری مواجه میشود و هر یک را به نوعی پشت سر میگذارد تا آخر به مقصد و هدف والای خود که کسب علم و دانش اندوزی است برسد. از بازیگران این فیلم میتوان به بن گینگزلی و تام پین اشاره کرد.
از نکات برجستۂ فیلم دین و مذهب این پسرک است که او را دچار مشکلات عجیبی میکند اما او هرگز تسلیم نمیشود و تا آخر راه خود کمر همت خود را باز نمیکند. چنین شخصی، چنین همتی، بایستی سرلوحه و سرمشق کسانی باشد که سودای علم پزشکی در سر دارند تا وقتی بر این وادی قدم مینهند قدمهایشان سست نشده و کماکان با تمام انرژی حرکت کنند.
این فیلم نیز مانند هر اثر دیگری خالی از نقد و کاستی نیست و به طور کامل نتوانسته است حق مطلب را ادا کند و تاریخ را آنگونه که میشناسیم بیان کند اما اینجا نمیخواهم از بدی های فیلم بگویم و به دنبال یک نتیجه متفاوت و اگر بتوانم مثبت، از آن هستم.حال شاید بپرسید این طبیب بزرگ ، این استاد، کیست؟ کجاست؟
این فیلم نیز مانند هر اثر دیگری خالی از نقد و کاستی نیست و به طور کامل نتوانسته است حق مطلب را ادا کند و تاریخ را آنگونه که میشناسیم بیان کند اما اینجا نمیخواهم از بدی های فیلم بگویم و به دنبال یک نتیجه متفاوت و اگر بتوانم مثبت، از آن هستم
او همان شیخ الرئیس یا به کلام آشناتر، ابو علی سینا ست که همگی ما وی را از بزرگان علم پزشکی و طبابت در تاریخ به شمار می آوریم. او در آن زمان در اصفهان سکونت داشته است و دارای مکتب و مدرسه ای جهت تدریس و تعلیم شاگردانی بوده. حال نوبت شاگردی مسیحی با شجاعتی خاص است!
با اجازه کمی بیشتر از ابن سینا برایتان بگویم. اون علاوه بر پزشکی در علوم دیگر مانند فلسفه، ریاضیات، نجوم و… دستی بر آتش داشته است. او را از پیروان مکتب عقل و تفکر میدانند و همیشه از او به عنوان حکیم و دانشمندی بزرگ یاد میکنند. برای مثال، در فلسفۂ او مبنای مباحث وجود بر دو اصل نهاده شده است، یکی امتیاز بین ماهیت و وجود، و دیگر تقسیم وجود به وجود واجب، وجود ممکن و وجود ممتنع. از میان انواع وجود، تنها وجود واجب است که وجود و ماهیت در آن یکی است، و آن خداوند است که وجود او همان ذات اوست، و خیر محض و کمال محض و سرچشمۂ همهۂ موجودات است.
ابن سینا روح انسان را چون پرندۂ آشیان گم کرده ای میداند که در این جهانِ تاریکی گرفتار آمده و منزلگه اصلی خود را فراموش کرده است. وظیفۂ انسان در این دنیا آن است که بکوشد تا آن اصل فراموش شده را به یاد آورد و به سوی آن پرواز گیرد.
در آخر نکته ای شاید ناآشنا عرض کنم و آن اعتراف ابن سینا در ایام پیری بوده است. درست است که وی پیرو مکتب عقل و تفکر بوده است اما در انتها فهمید که راه بهتری نیز هست، تک راهی که یک راه است و یک مبدأ و یک مقصد بیش ندارد؛ و آن راه عشق است. عشق…
شاید حافظ در اینجا روی سخنش با شیخ الرئیس ما باشد:
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
نویسنده : محمدعلی خدایاری
راه خویش را بشناسیم…
موفق باشید.